باران باران ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 6 روز سن داره

مامان فاطیما ونینی بلا

نینی خاله بهار

سلام مامانی خوکشلم غنچه من دیروز خاله بهار اولین دوست مامان تو نینی سایت بهم زنگ زد. نی نی خاله بهار الان دیگه رفته تو ١٧ هفته و سالمه خدا رو شکرپسملم هست. خاله میگفت نینی تو هم باید زود زود بیاد دیگه.   خاله بهار میگفت اگه شما هم پسمل باشی میشی همبازی پسملش و اگه دخمل باشی با هم وصلت میکنیم .هههه. قلبونت برم منتظرتما بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
6 ارديبهشت 1390

خدای خوبم

خدای خوبم سلام خیلی دوست دارم .خیلی خوبی . بعضی وقتا که دلم میگیره فقط با صحبت کردن با تو حالم خوب میشه. خدا جون میدونم که اولاد وسیله امتحان برای ما آدماست . ولی یه خواهش بزرگ دارم که برای تو خیلی کوچیکه.خدایا منو دیگه ایندفعه با نینی امتحان نکن لطفا. خدایا به همه دوستای کلوپ صمیمیمون نی نی های سالم بده و در کنار اونا فرشته کوچولوی منم بهم مرحمت کن. خدایا بهم ثابت کن که لیاقت کنیزی یکی از فرشته کوچولوهاتو دارم . خدایا چشم همه اونایی رو که منتظر نی نیشون هستن روشن کن .خدایا ما که جز تو کسی رو نداریم مطمئنم که هیچ کدوممون رو نا امید نمیکنی . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو
4 ارديبهشت 1390

دکتر مامان فاطیما

نینی خوشگلم مامانی راستی من پریروز یه دکتر خوب رفتم برای شما . خیلی خانوم خوبیه .امسش دکتر لادن حقیقیه . مطبشم زیر پل گیشاست .بهم نزدیکه گفتم بزودی که دوتایی با هم میخوایم بریم پیشش نزدیک باشه که اذیت نشیم . توی بیمارستان بهمن هم هست که خیلی تعریفش رو شنیدم. خانوم دکتر گفت ان شاالله حتما مامان میشی . خیلی خوشحال شدم . یه جورایی انرژی مثبته مثبته .   یعنی میشه زودتر بیای بغلم مامانیییییییییییییییییییییییییییییییی دلم داره پر میکشه برات
1 ارديبهشت 1390

آشنایی من با بابا رضا

من و رضا اولین روزی که همدیگرو دیدیم ۲۸ آذز سال ۸۵ بود. اون موقع من هنوز دانشجو بودم و یه سال از درسم مونده بود.اولین باری که رضا رو دیدم بنظرم خیلی پسر مثبتی اومد . بعد ازم خواست که با مامانش بیاد که من رو ببینه . منم به پدر گفتم و گفت که اشکالی نداره. خلاصه رضا و مامانش و یکی از دوستان مامانش یه روز صبح اومدن محل کارم .مامان رضا خیلی از من خوشش اومده بود ولی من گفتم باید ماه محرم و صفر تموم شه تا تشریف بیارین منزل ما.اونا هم قبول کردن و قرار شد من و رضا تو این مدت یکم باهم صحبت کنیم و بیرون بریم تا بیشتر با هم آشناشیم . خیلی دوران خوبی بود . هر روز علاقم به رضا بیشتر میشد . چون خیلی خوبه و خیلیم خوب رفتار میکرد.تا اینکه ۱۶ فروردین ۸۶ با ...
1 ارديبهشت 1390

با یاد خدا اولین مطلب برای نینی خوشگلم رو مینویسم

نینی خوشگلم سلام مامانی تصمیم دارم از این به بعد همه چیو در مورد خودم و خودتو بابا رضا بنویسم بابا رضا هم قول داده کمکم کنه و با هم بنویسیم تو هم قول بده زود زود بیای پیش ما قلبونت برم من که هنوز نیومدی ما عاشقتیم ...
31 فروردين 1390