باران باران ، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 5 روز سن داره

مامان فاطیما ونینی بلا

بهترین لحظه عمرم

سلام عسل مامان . عمر من.جیگر من .نفس من . مامانی پریروز من و بابا رضایی مرخصی گرفتیم تا بریم سونو و ازمایش برای شما. نمیدونی چه استرسی داشتم. راستشو بخوای بابا رضا هم استرس داشت به روش نمیاورد می خواست منم استرس نگیرم .یادت باشه تو هم به روش نیاریا ههههههههههههههههههههه خلاصه ساعت 9.40 صبح ازمایشگاه نسل امید وقت داشتیم .من که از 6 صبح بیدار بودم .بعدش ساعت 9 راه افتادیم و رفتیم ازمایشگاه. یکم منتظر شدیم بعد ازم اول ازمایش خون گرفتن و بعدشم رفتم سونو . وای مامانی قشنگترین لحظه عمرم بود وقتی صدای قلب کوچیکتو میشنیدم . فقط اون لحظه میگفتم خدایا شکرت مهربونم دوست دارم. بعدشم خانوم دکتره کلی داشت تو رو چک میکرد و گفت خدا رو شکر مشکلی...
27 مرداد 1390

قلبونت برم من عزیزم

سلام نفس من .عزیز من که هیچی تو دنیا اندازه تو برام مهم نیست .   دیروز من و شما و بابا رضا رفتیم سونو برای شنیدن ضربان قلب کوچولوی تو که الهی من فدات بشم عزیزم رفتیم سونوی دکتر علیرضا رمضان زاده.عمو دکترش خیلی مهربون بود مامانی . خیلی . وقتی دید مامانی خیلی استرس داره گفت بیا ببین چجوری قلب کوچیکش میتپه باور کن قشنگترین لحظه زندگیم بود دیدن تپیدن قلب تو.بعدشم  بابا رضا رفت برات یه قالیچه خوشگل خرید که عکس پو و دوستاش روشه . قربونت برم قول بده دیگه تهنام نذاریا . مامانی عسلم دستای کوچولوتو بذار تو دستای مهربون ائمه و منم ازشون میخوام که مواظب کوچولوی من باشن و از خدا بخوان که شما صحیح و سلامت بزرگ بشی و دل من و بابا رو شاد...
29 تير 1390

نفس من بالاخره اومد تو دلم

خدای مهربونم شکرت نی نی خوشگلم خوش اومدی تو دل مامان سه روز پیش زود رفتم خونه و بیبی چک گذاشتم نمیدونم قبلش یه چیزی تو دلم میگفت که این ماه اومدی تو دلم بعدش دیدم یه خط خیلی روشن توش افتاد کلی ذوق زده شدم اول فقط خدا رو شکر کردم .چون دقیقا فرداش تولد امام علی بود که فهمیدم توی خوکشلم تو دلمی . عزیز مامان اون لحظه خدا رو شکر کردم که عیدی قشنگی مثل تو رو بمن داده . ازش خواستم هیچ وقت تو رو از من نگیره قشنگم.   بخدا گفتم دیگه اینطوری امتحانم نکنه چون اگه یه لحظه پیشم نباشی دیگه فاطیمای خندون واسه همیشه خنده رو یادش میره مامانم .  بعدش سریه دو رکعت نماز شکر خوندم اون روز .زود به بابا رضا زنگ زدم و اونم کلی خوشحال شد و ...
28 خرداد 1390

روز مادر مبارک

ای یگانه ترین بعد از خدای! مادر تو را چه بنامم که هیچ چیز یارای برابری با تو را ندارد کوهت ننامم که کوه پایداری و استقامت از تو آموخته   رودت نخوانم که رود صداقت و پاکدامنی تو را به ارمغان برده آسمانت نخوانم که بسی بلندتر و رفیع تری و آسمان زیر گامهای توست     ستاره ات ندانم که آنان بی شمارند و تو بی همتا     مادر تو را با کدامین شعر و غزل بسرایم که در مقابل نامت شعر و غزل نیز عاجزند تو خود یک دنیا کلامی و یک عمر واژه ای ...     باشد که به جبران نیکیهایت و به پاس دلواپسیهایت همواره تو را عزیز بدارم و محترم و همواره آواز من این باشد که مادر...
3 خرداد 1390

امام رضا

سلام نینی نازم من و خاله شیرین و غزاله چهار شنبه رفتیم پیش امام رضا خیلی جات خالی بودا . بابا رضا نتونست مرخصی بگیره برای همین نیومد .خیلی خوش گذشت . کلی با امام رضا صحبت کردم و شما رو خواستم که از خدا برام بگیره و تحویلم بده .مطمئنم که هر وقت صلاح باشه حاجتم رو میگیرم و من و شما بهم میرسیم.   راستی خاله بهار و خاله مرمر رو هم اونجا دیدم . نینی خاله بهارم تو دل مامانش اومده بودا .   خیلی دوست دارم مامانی
2 خرداد 1390

امید

من چشم به راه یک اتفاقم نه شاکی ام و نه غر می زنم فقط در سکوت خودم / منتـــــظرم... به قول یه دوست : تعویض یا تبدیل نمی خواهم / دلم " تغـییر " می خواهد ! تغییری که درونم را دگرگون کند روشن کند امیدوار کند چیزی که ابدی باشد و برای یک بار هم که شده بیشتر از " یک لحظه " دوام داشته باشد ! با خودم می گویم شاید .... شاید هنوز وقتش نرسیده کسی چه میداند شاید هنوز راه رسیدن را پیدا نکرده اما حسی به من می گوید بالاخره پیدا می کند.  نی نی تو رو میگما مامانی ههههههههههههههههههه     خدایا دوست دارم .
19 ارديبهشت 1390

دوستان گلم

خدایا دوستان من ارمغانی هستند از دریای بی کران رحمت تو   پس خرسندشان دار با اعطای چیزی که در پی آنند.  خدایا میشه فرشته کوچولو هامون رو تحویل بدی لطفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  خدایا خیلی دلم گرفته
9 ارديبهشت 1390